بسیجی کوچکی که تشنه‌لب به دیدار مولایش رفت


تهران-ایرنا- گفتم کوچولو بیا جلو. حالا دیگر آب زیاد داریم. بگیر و بخور! دیدم چند قدمی به جلو آمد و ناگهان ایستاد. نگاهش که به دیگر برادران افتاد، رو به من گفت برادر فعلاً نمی‌خواهم! هر وقت تشنه شدم به من آب بده. الآن آب را به دیگر برادران تشنه بده!


منبع: https://www.irna.ir/news/85440111/%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%AC%DB%8C-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%B4%D9%86%D9%87-%D9%84%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D9%81%D8%AA

توسط منوچهر متکی

منوچهر متکی